هماشـــیر یا همای دوســر
پرسش مرکزی دهماشیر این نوشتار تفاوت و شباهتهای میان این دو نماد است که به بررسی اجمالی آن میپردازیم.
برای نخستین بار در جیرفت بود که همای به نمادی کلیدی و پرتکرار بدل شد.
یکی از مشهورترین نمودهای همای دوسر، به سرستونهای تخت جمشید مربوط میشود که به خاطر داشتن گوش و یال به همای هستند و نه عقاب. با این حال تنه و دستانی همچون شیر دارند و بنابراین هماشیر را نشان میدهند.
نکتهی مهم دربارهی این سرستونها آن است که اگر از روبرو نگریسته شود، به نقش همای دوسر شباهت پیدا میکند، که تیرک
سقف را در میان هی دو سر خویش جای داده است.
در همهی این نمونهها پرندهی مورد نظر آشکارا همای بوده و نه عقاب. چون گوش و ریش پرنده با تاکید تصویر میشده و در ضمن پاهای بزرگ و نیرومندش هم به همای مربوط میشود. جالب آن که در بسیاری از این نقشها همان مضمون باستانی پهلوان ددگیر را میبینیم. یعنی همای دوسر با پنجههایش دو جانور وحشی را گرفته است. این دو جانور اغلب بز هستند.
نقش همای دوسر در دوران ساسانی در سراسر قلمرو فرهنگی پهناور درپیوسته با پارس انتشار یافت و از راه بازرگانی ایرانی به اروپای شرقی و چین و هندوچین نیز انتقال یافت. دلالت سیاسی این نقش پس از فروپاشی ساسانیان نیز استمرار یافت و بعدتر در دولتهای عصر اسلامی همچنان علامت همای دوسر را میبینیم که در هنر درباری مناطق مختلف ایران زمین و فراسوی آن تکرار میشود. به عنوان مثال نشان رسمی دولت سلجوقی همین همای دوسر بود که نمودهایی از آن به ویژه در دیوارنگارههای بناهای این دوران در آناتولی نمایان است .
نمودی دیگر از این نماد را در فراسوی مرزهای شرقی ایران زمین میبینیم. مثلا دولت میسور در هندوستان علامت حکومتی خود را همای دو سر انتخاب کرده بود، و این همان دولتی بود که با استعمارگران انگلیسی چند بار جنگید و در نهایت از پای درآمد.
دولت میسور این نماد را از فرهنگ سیاسی هندوستان در قرون میانه به ارث برده بود، که در آن علامت همای دوسر با همان دلالت سیاس یاش گهگاه تکرار میشد.
مثلا در دیوارنگارههای سقف معبد کِلادی در منطق هی شیمودی هندوستان نقشی از همای دوسر را میبینیم که با منقار دو شیر و با پنجه دو فیل را شکار کرده است، و این شکلی افراطی از پهلوان ددگیر است که با آرایههایی ساسانی ابراز شده است.
نماد همای دوسر علاوه بر شرق، در جانب غرب هم سفر کرد و به نماد محبوب خاندانهای سلطنتی اروپا بدل شد. این نماد در اروپا رونوشتی دقیق از علامتی است که در دوران ساسانی وجود داشته و در دولتهای محلی ایران غربی کاربرد خود را حفظ کرده است. به عنوان مثال بعد از فروپاشی دولت ساسانی بخشی از بازماندگان آن نظم سیاسی در قالب پادشاهی وَسپورَکان تداوم یافت که نامش را از ویسپوهْر -نجیبزاده- در زبان پهلوی گرفته بود و خاندان آرتسرونی بر آن حکم میراندند.
این دودمان از سال ۴۲۸۷ تا ۴۴۰۰ ( ۲۸۷ -۴۰۰ خ/ ۹۰۸ تا ۱۰۲۱ م.) بر منطقهی میان دریاچهی اورمیه و وان حکومت کردند و بخش عمدهی از آذربایجان و ارمنستان را زیر فرمان داشتند. نماد سلطنتی این خاندان همای دوسر بود.
هرچند در بازنمایی این پرنده تمایزهای میان همای و عقاب از میان رفته بود، و فقط گوش و یال هما به تاجی تبدیل شده بود که آن را از سوی دیگر به طاووس هم شبیه میکرد. علامت ملی آلبانی که مردمش ایرانیتبار و بازماند هی سکاهای باستانی هستند.
این علایم به سرعت در اروپا انتشار یافتند و در بخش عمدهی سرزمینهای حوزهی تمدن اروپایی نماد اقتدار سیاسی قرار گرفت. یکی از دیرپاترین وامگیریها در این مورد به روسها مربوط میشود که نیای سیاسیشان ایوان سوم امیر مسکو علامت عقاب دوسر را بر مُهر خود حک کرد و بعد پسرش ایوان چهارم که اولین تزار روس بود و با نام ایوان مخوف مشهور است، همان را به عنوان نماد سلطنتی تزارهای روس برگزید.
این نماد تا پایان دوران زمامداری رومانو فها همچنان اعتبار داشت و بعد از فروپاشی دولت شوروی هم بار دیگر همچون نمادی ملی در روسیه احیا شده است.
دولت مقتدر دیگری که همین علامت را به عنوان نشانهی سلطنتی خود برگزید، امپراتوری مقدس روم است که بعدتر به امپراتوری اتریش -هنگری تبدیل شد. خاندان هاپسبورگ که بر این دولت حاکم بودند در دورا نهای مختلف بر ایتالیا و اسپانیا هم استیلا داشتند و به این ترتیب علامت مورد نظرمان در سراسر این منطقه پراکنده شد. در اروپا همای ویژگیهای اصلی خود را از دست داد و به عقاب تبدیل شد، هرچند گاه برخی از ویژگیهایش را به شکل ناقص یا تزئینی نمایش میدادند. مثلا ایوان مخوف گوش و یال همای را
حفظ کرد، یا در درفش امپراتوری اتریش ریش همای به شکلی نابهجا و اغراق آمیز بازنموده شده است.
علاوه بر همای دوسر که مشتقی اساطیری از همای به حساب میآید، طیفی از موجودات دیگر را داریم که ادامهی مستقیم همای هستند و ویژگیهای صریح آن را در خود حفظ کردهاند.
یکی از این موجودات که تنها در قلمرو میانرودان اهمیت داشته، ترکیبی است از همای و انسان، و آن یکی از آپکالوها است که به ویژه در هنر آشوری زیاد دیده میشود.
یکی از مشتقهای قدیمی همای، موجودی است که در سومری آبْگال و در اکدی آپْکالو نامیده میشده ودر اصل خردمند و فرزانه و به طیفی از ایزدان فروپایه اشاره میکند که ترکیبی از انسان و جانوران هستند. اشارههای متنی به این موجودات فراوان است و مثلا در داستان گیلگمش به هفت آپکالو اشاره میبینیم و اینها قرنها بعدتر در یونان به هفت فرزانه تبدیل میشوند که فهرستهایی متفاوت دربارهشان وجود دارد و سولون و سقراط مشهورترینهایشان هستند
آپکالوها به احتمال زیاد در اصل کاهنانی بوده٬اند که در مراسم بارور کردن درخت مقدس جام های همچون جانوران میپوشیدهاند و نمایندهی خدایان فروپایهی طبیعی بودهاند. سه شکل اصلی هم دارند که در قالب مردی بالدار، مردی با جامهی شبیه ماهی و پرندهای با بدن مرد تصویر میشدهاند. این سومی در بحث ما اهمیت دارد، چون پرندهی مورد نظر آشکارا همای است. سر این موجود ریش و یال نمایان دارد و گاه یال مانند موهای همای سیخ شده و به تاجی شباهت پیدا کرده است.
مشتق مهم دیگری از همای داریم که اغلب با شیردال اشتباه گرفته میشود و مهمترین شکل اساطیری شده از این پرنده است.
این موجود هم مانند شیردال ترکیبی از شیر و پرنده است. اما برای آن که با شیردال اشتباه گرفته نشود، نامش را هُماشیر میگذارم. چنان که گفتیم، احتمالا هردوی این موجودات در اصل از ترکیب شیر و همای پدید آمدهاند. با این حال در شیردال عنصر شیر نیرومندتر است و در نهایت بخش همای را به پرندهای عام فروکاسته که میتواند عقاب یا دال یا پرندگان شکاری دیگر هم باشد. در هماشیر اما عنصر اصلی همای است و در همان شکل اصلی خود تداوم پیدا میکند. اندام تعیین کننده در این میان سر موجود است که اگر شیر باشد، شیردال را پدید میآورد و اگر همای باشد، آن را هماشیر خواهیم نامید.
عنصر پرندهای برسازندهی هماشیر بیتردید همای است و یعنی در جانوری اساطیری که سر و بال و دست یا پای پرنده دارد و بدن و دم و دست یا پای شیر دارد، بخش پرنده به همای مربوط میشود و در همین قالب در سراسر تاریخ تداوم یافته است، بیآن که با عقاب یا پرندگان شکاری دیگر ادغام شود.
بنابراین با توجه به غیاب تدریجی نقش همای در آثار هنری و ادبی، در این موجود است که مفهوم فرهنگی همای تداوم یافته است. چنان که خواهیم دید، همین نقش هماشیر پربسامدترین و نافذترین نسخه از جلوهی اساطیری همای نیز هست.
قدیمیترین نمودی از ترکیب همای و شیر داریم، به حوزهی فرهنگی هامون-هیرمند-سند مربوط میشود و نزدیک به دویست سال از قدیمیترین نسخههای شیردال یا آنزوی سومری کهنتر است.
بنابراین چنین مینماید که نقش همای که به ویژه در جیرفت اهمیت داشته و در قالب همای دوسر در آناتولی ماندگار شده، در نیمهی جنوبی ایران شرقی و غربی دو نسخهی اساطیری متفاوت به دست داده باشد.
در ایران شرقی، سیستان و بلوچستان و هرات و شمال هند هماشیر با تاکید بر همای پدید آمده و در ایران غربی، میانرودان و ایلام و آسورستان شیردال با تمرکز بر شیر ابداع شده است. اینها دو موجود متفاوت هستند و رمزنگاری و کارکرد متفاوتی دارند و برابر شمردنشان اشتباه است.
این که شیر در ایران غربی و همای در ایران شرقی اهمیت بیشتری داشته، چندان هم دور از انتظار نیست. چون شیر بومی جنوب ایران بوده و به ویژه از سیستان تا میانرودان فراوان یافت میشده. در مقابل اقلیم زندگی همای بیشتر در مناطق کوهستانی شمال ایران زمین است که تا هندوکش در ایران شرقی تداوم دارند. یعنی ساکنان دشتهای خوزستان و میانرودان و آسورستان که بیشتر شیر میدیدهاند، شیردال را پدید آوردهاند و مردمان ساکن کوهپایه٬های ایران شرقی که بیشتر با همای برخورد داشت هاند، هماشیر را برساختهاند.
با ظهور کوروش بزرگ و تاسیس دولت هخامنشی است که چرخشی بزرگ در بازنمایی هماشیر رخ مینماید و این موجود به یکی از محبوبترین مضمونهای آثار هنری ایرانی تبدیل میشود. در این دوران هماشیر همان شکل پایهی هنجارینی که در قرون پیشین پیدا کرده بود را حفظ میکند، اما در بافتی روایتگرانه جای میگیرد و به تدریج معنای فرهنگیاش برای ما خوانا میگردد .
نکتهی بسیار مهم آن است که انگار هماشیر در عصر هخامنشی موجود چندان محبوبی نبوده و اغلب در حال نبرد با پهلوانی انسانی بازنموده شده است. محور اصلی این امر را در هنر رسمی و درباری هخامنشیان میبینیم، و حدسم آن است که در اینجا با سرمشقی زرتشتی سروکار داشته باشیم.