صنایع دستی, مقالات

نماد فروهر

نشان فروهر

نشان فروهر، چه چیزی نیست؟!

یک اشتباه رایج در نشانه شناسی هنر ایران باستان

کندوکاو در نشانه‌های بومی تمدن‌های باستانی و نمادهای هنری و دیرینه‌ی آنها، همواره یکی از بغرنج‌ترین و پیچیده‌ترین پژوهشهای باستانشناسی به‌ شمار می‌رفته است.

چرا كه گاه یک نشانه، علامت و یا نماد کوچک و ساده‌ی باستانی، درون خود جهانی از اساطیر و باورها را پنهان كرده که این همه، تنها برای یک روستایی ساده یا یک برزگر بومی در هر سرزمین، بسیار قابل درک‌تر و معنادارتر از یک توریست علاقه‌مند یا یک کارشناس غیربومی است!

  •  شکاف آگاهی نیز همواره خود سبب کمبود و ناآگاهیهای بیشتر در میان راهنمایان گردشگری و راهبران تورهای فرهنگی بوده است.
  •  یکی از نمادهای همیشه آشنا و جاودانه‌ی هنر ایران باستان که مفهوم راستین آن تا به امروز قربانی وجود همین ناآگاهیها و شتابزدگی در تفسیرها شده، نشان مشهور قرص بالدار با سر پادشاهی هخامنشی است که درون حلقه‌ای در حال پرواز، دست راست خود را به معنای تقدس، رو به بالا قرار داده است.
    این نماد را بسیاری از دانشمندان و باستانشناسان اروپایی از دهه‌های گذشته تا به امروز تصویر  اهورامزدا  نامیده‌اند و به پیروی از آنان، استادان ایرانی و راهنمایان آثار باستانی کشور نیز بی‌هیچ سند و سببی تنها گفته‌های آن را بازگو می‌کنند.
  • بارها و بارها دیده و شنیده‌ایم که راهنمایان تورها و کارشناسان حاضر در تخت جمشید، در برابر مخاطبان و بازدیدکنندگان، نمونه‌های فراوان این نماد را بر دیوارها و سکوهای بنای پارسه، اهورامزدا یا خداوند معرفی کرده و هنگامی که از آنها انگیزه‌ی این نامگذاری پرسیده میشود، تنها خود را پیرو و بازگو کننده‌ی سخنان استادانی میدانند که از آنها چنین آموخته و در برابر این آموخته‌ها، دانشنامه و مدرک آکادمیک دریافت کرده‌اند!

اما آیا میدانید هنگامی که از استادان و کارشناسان دانشگاهی کشور که جهانی را در راه شناخت هنر ایران باستان پشت سر گذارده‌اند، سبب این نامگذاری پرسش شود،چه پاسخ خواهند داد؟

  • آنان نیز من و توی ایرانی را به دهها کتاب اروپایی رهنمون میشوند که در آنها از فلان محقق انگلیسی گرفته تا بهمان دانشمند فرانسوی، به برداشت و تفسیر این نماد چندهزار ساله‌ی نیاکان ما پرداخته‌اند؛ بی‌آن‌که به دریافتی بایسته از فلسفه و جهانبینی ایرانی که بستری راستین و زاینده‌ی چنین نشانه‌هایی است، رسیده باشند.
    چه ملال آور است نشانی خانه‌ی پدری را از بیگانه پرسیدن!
  • ژنرال سرپرسی سایکس، سیاستمدار نامدار تاریخ معاصر ایران و رئیس پلیس جنوب کشور در دوره‌ی رضاشاه، در کتاب دوجلدی خود با نام  تاریخ ایران ، در توضیحاتی که زیر نگاره‌ی سنگنوشته‌ی بیستون، همراه با تفسیر چهره‌های تاریخی آن به دست داده، با اشاره به نشان انسان بالدار چنین مینویسد:
صورت بال اهورامزدا است که پرواز می‌کند و شاه به ستایش او دست راست خود را بلند کرده است.
  • پروفسور رومن گیرشمن، باستانشناس نامی فرانسوی نیز که کتاب دوجلدی‌اش هنر ایران باستان که یکی از معتبرترین منابع دانشگاهی امروز بحساب آمده ، از جمله دانشمندان دنیاست که این نماد را اهورمزدا میداند.
  • او در کتاب مشهورش  ایران از آغاز تا اسلام در این باره مینویسد: قرص بالداری دیده میشود که از آن، سر و شانه‌های اهورامزدا برخاسته است. همان تصویر، بر فراز نقش برجسته‌ی بیستون و در بعضی از ابنیه‌ی تخت جمشید در پرواز است.
  • او در ادامه، ناگهان برای نخستین بار خدای یکتای ایرانیان باستان اهورامزدا  را دارای بال میداند و مینویسد:  اهورمزدا، سرور دانا، یا خردمند در آسمان سلطنت می‌کند، و با بالهای خود زمین و فرمانروای آن را در بر و تحت حمایت میگیرد. پادشاه هخامنشی-نایب‌السلطنه‌ی او بر زمین- سلطنت می‌کند. اهورامزدا خدای اعلی است، که در فوق همه‌ی بغان دیگر قرار دارد.
  • و همچنین هاید ماری کخ، بانوی فرزانه‌ی آلمانی، همسر باستانشناس مشهور والترهینتس، که صاحب آخرین پژوهشهای مطالعات هخامنشی به‌شمار میرود، در کتاب ارزشمند  از زبان داریوش  همانند دیگر دانشمندان غربی نماد نگاره‌های بیستون را چهره‌ی اهورامزدا میداند: بر فراز سر اسیران تصویر سمبولیک و معلق اهورامزدا در حال اهدای حلقه‌ی قدرت به داریوش است و داریوش دست راستش را به نشانه‌ی نیایش اهورامزدا بلند کرده است.

در همین روند شوربختانه پژوهشگران و دانشمندان ایرانی نیز در دوره‌ی معاصر تنها به پیروی از حدس و گمانهای استادان اروپایی خود، این نماد هنری را اهورامزدا دانسته‌اند.

  • شاید از جمله انگیزه‌های این نادرستی، استفاده‌ی کاربردی این نماد در هنر جامعه‌ی امروز زرتشتی در پنجاه سال اخیر به‌ عنوان یک سمبل مذهبی، و یا نگره‌ی زرتشتی بودن هخامنشیان باشد.
    اما آیا به‌راستی انسان عصر هخامنشی و هنرمند ایران باستان نیز همچو ما این نشان را اهورامزدا می‌پنداشته و می‌نامیده؟ در هر روی، اگر تاریخ‌نگاران غربی که پیش از این از آنها یاد شد، تنها کمی به ژرفای دین زرتشت و مفهوم واژه‌ی اهورامزدا بازمی‌گشتند، هیچگاه این نماد را چنین نامگذاری نمی‌کردند.
  • پاسخ به چرایی این موضوع بسیار ساده است: ایرانی باستان از آغاز جهان‌بینی دینی خود تا به امروز هیچگاه برای اهورامزدا چهره و تجسم قائل نبوده است.
  • واژه‌ی مرکب و باستانی  اهورامزدا  در متن‌های اوستایی، نام خداوند و پروردگار، و به‌معنای  جان و خرد  است و برابر با درون‌مایه‌ی جهان بینی‌های آریایی، ایرانیان هیچگاه او را دارای تمثال و بت یا تصویر و شکل و چهره‌ای نمیدانستند.
آنان برخلاف جهان‌بینی‌های هلنی (غربی-یونانی)، خاستگاه و جایگاه راستین  اهورامزدا  را عالم معنا میدانستند و در گیتی یا جهان ماده تجسمی برای او قائل نمی‌شدند.
ز نام و نشان و گمان برتر است    نگارنده بر شده گوهـر است (فردوسی)
آنان در باورهای خود، همواره اهورامزدا را در جهان مینو یا اندیشه  و در درون و دل می‌ستودند و نیایش می‌کردند:
  • ای خداوند جان خرد هنگامی که در اندیشه‌ی خود ترا سرآغاز و سرانجام هستی شناختم، با دیده‌ی‌دل دریافتم که تویی سرچشمه‌ی منش پاک، که تو آفریننده‌ی راستی و داور دادگری که کردار جهانیان را داوری کنی به روایت یکی از متن‌های بازمانده از سنت زرتشتی که خرده اوستا یا اوستای کوچک  نام گرفته، اهورامزدا به معرفی خود میپردازد و در آنجا به صراحت خود را بی‌تن و پیکر  مینامد:
    من بخشنده‌ام. بیتن و پیکرم. منم خردمند. منم هستی بخش…

این حقیقتی است که مورخان یونانی نیز به آن اشاره کرده‌اند. جمله هرودوت که از سوی اروپایی‌ها پدر تاریخ نام گرفته!؟ درباره‌ی روش نیایش‌های دینی ایرانیان گزارش میدهد که:

  • ایرانیان چنان‌که من میدانم این رسم‌ها را دارند
    آنان برافراشتن پرستشگاه و نگاره‌ها و مهراب و معبد را ناروا میدانند و کسانی را که چنین می‌کنند ابله میشمارند. زیرا، به گمان من، ایرانی‌ها مانند یونانیان خدایان را به گونه و سرشت انسان نمی‌انگارند. رسم آنها چنان است که برفراز بلندترین قله‌ی کوه‌ها بالا میروند و نیایش به جا می‌آورند.
  • البته هرودوت اهورامزدای ایرانی را همان زئوس یونانی پنداشته! نگرش هرودوت به نوع نیایش پارسیان و روایت آن برای هم‌دولت‌شهرهای یونانی خود، بیشتر به سبب جدایی و ناهمگونی دیدگاه یکتاپرستانه‌ی زرتشتی با جهانبینی‌های چندخدایی هلنی-یونان باستان است که معتقد به خدایان گوناگون با چهره‌ها و
    اندام‌های انسانی بودند.

چندخدایی وانسان‌خدایی اساطیری یونانی تا آنجا بود که حتی گزنفون، فیلسوف و سردار نامی یونانی نیز به پیروی از استاد خود، سقراط ، دیدگاه‌های هم‌دولت‌شهرهای خود را گستاخانه تمسخر می‌کرد:

  • و اگر گاوهای نر و یا شیران دست داشتند و میتوانستند با دستهای خود نقاشی کنند و نظیر انسان هنر و کارهای یدی ترتیب دهند، آن وقت اسبها خدایان را به شکل اسبها و گاوهای نر به مثابهی گاو نر نقاشی كرده و به آنها تصویر میدادند و هر کس به خداوند جسم و هیکلی نظیر جسم و هیکل خود میداد، آن وقت ساکنان مقدونیه خدایشان را سیاه و با بینی تیز و اهالی تراس به او موی قرمز و چشمان آبی میدهند.
پس بی‌سبب نیست اگر که هرودوت یونانی را در برابر آیینهای پارسیان شگفت‌زده ببینیم!

این جدایی و ناهمگونی دو اندیشهی آریایی-زرتشتی  و هلنی-یونانی با یکدیگر، خود برای نشانه‌گذاری ویژگی‌های خداشناسی آریایی بهترین شاخص به‌شمار می‌رود و بیانگر نکته‌ای است که در این جستار بارها به آن اشاره کردیم:

در اندیشه‌ی ایرانی اهورا مزدا بی‌تن و پیکر است، پس نمی‌تواند نماد باستانی قرص بالدار را اهورامزدا دانست.

اما این نماد به‌راستی از چه حکایت می‌کند؟

  • هنگامی که به این نکته پی‌میبریم که نماد مورد بحث ما در جهان باستان تنها ویژه‌ی ایرانیان و هخامنشیان نبوده، اندکی ماجرا دگرگون میشود. چرا که دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌های باستانی نیز که در این جا از آنها نام خواهیم برد، هیچ یک پرستنده‌ی اهورامزدا نبوده و پیرو کیش زرتشت به‌شمار نمی‌رفتند.

آنان هر یک ادیان بومی و جهان‌بینی‌های ویژه‌ی سرزمین خود را در اندیشه داشتند، اما همه در پیوندی مشترک و دیرینه، میراث‌دار این نماد شگفت و چندین هزارساله بوده‌اند.

  • نماد قرص بالدار در پیشینه‌ی هنر مذهبی و اساطیری سه حوزه‌ی فرهنگی ایران زمین یعنی میانرودان(سومر، اکد و آشور) ومناطقی از آسورستان و مصر دارای پیوندی دیرینه با پرنده‌ای خاص بوده که بنا بر تحقیقات جدید نوعی کرکس بنام همای بوده است.
  • شاید فارغ از پژوهش‌های انسان امروز، این نماد، خود در چندین هزاره‌ی پیش، نخستین بار روزی در اندیشه‌ی کشاورزی هنرمند نقش بست که چشم به پرواز پرنده‌ای عظیم الجثه در آسمان شرق دوخته بود. شاید این رویای ساده برای انسان عصر باستان که پرندگان را مقدس میدانست و آنان را بیش از خود به آسمان ایزدان و نیروهای ماورایی نزدیک میدید، انگیزهای نیرومند برای آن باشد تا این نماد را در هنر مذهبی و اساطیری قوم خود جای دهد.
    تصویر یک خورشید-خدا یا آسمان- خدا، با چهره‌ی قرص خورشید با بال، به‌گونه‌ی گسترده‌ای در هنر خاورمیانه دیده میشود.

در اساطیر مصری، بارزترین تجلی  هوروس که ایزد خورشید نیز به‌شمار میرفت، نقش شاهین یا انسانی با سر شاهین بود که در پیوندی اساطیری با خورشید معنا می‌یافت. بال‌های هوروس یا شاهین- خدا، که نماد آسمان نیز بود، در آغاز دوره‌ی سلسله‌های مصر دیده میشود. هوروس چون با پادشاه یکسان بود، قرص بالدار نیز به گونه‌ی یک نماد سلطنتی درآمد.
بر روی مهرهای استوانهای آشوری، قرص بالدار بر فراز درخت مقدس در گردش است. خدای آشور نیز که خود مجهز به تیر و کمان بود، گاه
چهره‌اش درون قرص تجلی می‌یافت. این هنگامی است که این نماد برای نگهبانی پادشاه در نبردها در بالای سر او در پرواز است. اگرچه، پس از گشودن بابل به وسیله‌ی کوروش بزرگ هخامنشی، قرص بالدار به‌عنوان پرچم ملی و نماد دولتی هخامنشیان برگزیده شد، اما پیشینه‌ی اساطیری این نشان در ایران خود دارای جایگاهی جدا و مستقل در جهانبینی آریایی است. نگاه جداگانه و بومی مستقل که از آن سخن میگوییم، دارای پیوندی دیرینه با نقش پرندهی شاهین-عقاب- در جغرافیای فلات ایران دارد که پیش از ورود نسخهی مصری آن به ایران، خود نماد دیرینه‌ی پرچم ملی و درفش اساطیری ایرانیان به‌شمار میآمده است.

این پرندهی بومی جغرافیای ایران از دورهی باستان تا به امروز یکی از پررنگترین جانوران اساطیری در جهانبینی ایرانی به‌شمار میرود.

  • برابر با متن باستانی زامیادیشت، جمشید شاه پیشدادی، هنگامی که به گفتار دروغ و شهریاری نادرست پرداخت، فرهمندی از ویژگیهای او کاسته شد و فرهی او -نیروی ماورایی در شهریاری ایرانی- در سه مرحله از او جدا شد و در هر سه بار فرهی پادشاهی به چهره‌ی شاهینی از او دور میشد . روایت نخستینهی این متن که سدهها پیش از دورهی هخامنشیان و ورود قرص پرندهی مصری به هنر ایران باستان به نگارش درآمده، چنین مینماید که در باورهای آریایی نیز شاهین نماد و نمایندهی آسمانی پادشاهی و فرمانروایی بوده است.
  • بر این اساس پادشاهان هخامنشی نیز به پیروی از سنت نمادگرای ایرانی، شاهین را جانور و نماد خجسته‌ای به‌شمار می‌آوردند.
    گزنفون 430 تا 354 ق.م سردار، مورخ و فیلسوف مشهور یونانی در این باره چنین
    روایت می‌کند که: هنگامی که کوروش با سپاهی از پارس به جنگ آشور -بابل- میرفت، پدرش کمبوجیه وی را تا مرز پارس همراهی کرد. در آنجا عقابی دید که در پپیشاپیش سپاه در پرواز بود. کمبوجیه آن را به فال نیک گرفت و دانست که کوروش
    در این نبرد پیروز خواهد شد.
  • چرا که همان نویسندهی نامی یونان که پیش از این نیز از او یاد شد. گزنفون  در کتابی دیگر  آناباسیس: بازگشت ده هزار یونانی   پیرامون بخشی از نبرد کوروش کوچک با اردشیر دوم هخامنشی چنین گزارش میدهد که:   … اردشیر در اینجا .پیادهنظام نداشت ولی روی تپه بقدری سوار بود که یونانیها نتوانستند بدانند اینجا چه میشود، ولی همین قدر ملتفت شدند که: بیرق شاه عقابی است از طال که بالهای خود را گشوده و بر نوک نیزهای قرار گرفت و شاید در همین دوران بود که امپراتوری هخامنشی نشان دیرینه‌ی شاهین، و در رونددگرگونی آن، نماد قرص بالدار را برای نشان دولتی و سیاسی ایران باستان برگزید.

    آیا فروهر نام مناسبی است؟

  • اگر چه هیچ سنگ‌نوشتهای نام راستین و باستانی این نماد را در خود جای نداده، اما شاید درست‌ترین واژه برای کاربرد امروزی آن، نام فروهر باشد که در چند دهه‌ی گذشته به‌وسیله‌ی دانشمندان زرتشتی به‌کار برده شده است. این واژه دست‌کم باجهان‌بینی ایرانی باستان بسیار سازگارتر است تا با آنچه که شرق‌شناسان اروپایی پنداشته‌اند! و از آنجا که اهورامزدا خدای ویژه‌ی زرتشت به‌شمار میرود، پیروان او به سبب آموزههای این کیش و دلایلی که یادآوری شد، نام اهورامزدا را برای این نماد نپذیرفته‌اند. آنان این نماد را فَرَوَهـــرَ مینامند

  • واژهی مرکب فروهر fravahr در زبان اوستایی، ساخته شده از دو بخش:  فر fra به‌معنی فرا و پیش و  وهر vahr  به‌معنی برنده، کشنده و راننده است که با ترکیب یکدیگر  پییش بر  و  فرابرنده معنی میدهند. یعنی نیروی بالند و پرورنده،
    یعنی  تعالی و پیشرفت  یا حرکت به سوی بالا.
    برابر با انسانشناسی زرتشتی، آدمی، به‌جز از تن خود، پنج نیروی معنوی را نیز به
    همراه دارد که عبارتند از :  اهو  ahu : جان   نیروی زندگی،  دئنا  daena : وجدان،  بئوذه  baodha بوی : درک و دریافت  اندریافت ،  اوروان urvan  َشی  fravashy  یا همان فروهر  fravahr ، گوهر وجودیَو : روان، و در آخر – فر انسان است که پیش از زادن تن، آفریده میشود.
  • یکی از ویژگیهایی که در متن باستانی بندهش ریشه‌ی آفرینش  به فروهر داده شده، پرورندگی و مایه‌دهی
    است. نهانگرایان و روح‌شناسان برآنند که روح میتواند به یاری کالبد اخترین  که آن را همال آذرین یا اثیری therique Double  نیز میخوانند پدیدار شود. به گمان آنان همال از مایه‌ای بس نغز و رخشان پدید آمده است که خود آن را  اکتوپالسم
    )Ectoplasmex )مینامند.
    به آن گونه که از فروردین یشت در اوستا که سرودی پرشور در ستایش فروهر است، برمی‌آید، فروهر از اندامهایی چونان اندامهای آدمیان برخوردار است:
    »سپنتا مینو اندیشه‌ی نیک  آسمان را برپای کرد، و فروهران از فرود آن را نگاه میداشتند. فروهرهای توانا، پهلوانانی با دیدگانی زیبا که نیک میشنوند، شادمانی دیرباز به ارمغان می‌آورند، باالیشان  قدشان  بلند است و کمربندهایشان را فراز بسته‌اند . . . آنان که در فراخنا میپویند و بیگزندی و تندرستی را به ارمغان میآورند، آن ناماوران بزرگ. . .
  • امروزه دانشمندان مذهبی و موبدان کیش زرتشت، پس از هزاران سال، بار دیگر به تفسیر و کالبدشکافی دینی این نماد پرداخته‌اند. اگرچه این گونه‌ی کالبدشکافی که بیشتر مفاهیم مذهبی را دربرگرفته، برای نمادی که سده‌ها پیش از کیش زرتشت، در سرزمینهای غیرآریایی با ادیان غیر ایرانی روایی داشته، بسیار دور از اندیشه است، اما آگاهی از این برداشتها، خالی از بهره نیست.
  • نگارهی فروهر، یادآور همراهی پیمان مقدس بین آفریدهی اندیشمند و آفریدگار خردمند است. سیمای پیر و نورانی نگاره، یادآور آن است که برای پرواز به سوی رسایی و جاودانگی، بهره‌گیری از راهنمایی استادان پارسا و  پیران  خردمند، ضرور دارد.
  • دست راست او به جلو و باال کشیده شده است؛ و این نشان آن است که َوی و فراروی.
  • آرمان و هدف انسان باید پویش و پرواز به جلو و باال باشد  پیشرحلقه‌ای که در دست چپ او قرار دارد نشانه‌ی پیمانی است که انسان در بدو خلقت خود، با  هستی بخش بزرگ دانا  بسته است، و آن مبارزه‌ی پیگیر و خستگی ناپذیر با ناراستی، برای نیرو بخشیدن به فروزهی راستی، در جهان است.
  • حلقه‌ی دور کمر او، نشانه‌ی آن است که انسان وظیفه دارد از بند وابستگی‌های دروغین در این جهان، درگذرد تا شایستگی و توانایی پرواز به سرچشمه‌ی خورشید حقیقت را بیابد.
  • دو رشته‌ی آویخته به چنبر میانی بدنش، بیانگر این حقیقت است که زندگی انسان در این جهان، آوردگاه رویارویی دو مینوی متضاد -نیکی و بدی- است، و انسان نیز در این میدان زندگی، ناگزیر به مبارزه است.
  • اندام زیرین نگارهی فروهر، که سه بخش دارد  نشان آن است که انسان، در میدان مبارزه نیکی و بدی، باید اندیشه ، گفتار و کردار بد را رها سازد تا زمینه‌ی رشد و بالندگی نیکی‌ها دراندیشه فراهم شود.
  • دو بال گشاده‌ی نگاره که هر کدام به سه بخش تقسیم شده است، بیان‌کننده‌ی‌این معناست که انسان پس از فروهشتن اندیشه و گفتار و کردار زشت، باید با بالهای‌گشاده و نیرومند اندیشه و گفتار وکردار نیک، به‌سوی سرافرازی و رسایی پروازکند.
  • در پایان این پژوهش شایسته‌ی یادآوری است که بسیاری از اندیشمندان ایران باستان مفهوم فروهر یا فروشی را برابر با همان ایده  Idea ی افلاطون در نگرهی جهانُ ُمثل میدانند که برداشتی نادرست از جهان فروهران زرتشتی است!؟

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *